سلام عدض ادب استاد بزرگوار حرف دل یه استان بیان نمودی تازا یه عده ای ریشه یه علف بنام کمه را دراورند علفی بنام کمه که هنگامی که تازا روییده شده و سر از خاک بیرون آورده طعم جاشیر می دهد با یورش و هجوم بی رویه زنان و مردان استان ما این کمه بیچاره که اشتباها یا عمدا جای جاشیر خرا بدنام شده به تاراج رفت آهای کسانیکه که جاشیر دوست دارید به هرپیر و پیغمبری که اعتقاد دارید جاشیر خرا نه در یاسوج ک نه اطراف نیست اینها که شما بجای جاشیر می خرید کمه یه علف هرزه تست که حتی حیوانات هم به سختی از آن می خورند التماس تفکر
آیا گلوهای بریدهی ما را درایست بازرسی پلیس راه ورودی از سمت شیراز دیدهای؟ آیا نالههای کودک نوپای رفیقم « بیلَهَر » را در چهارراههای یاسوج میبینی؟ آیا رگ برگهای خشکیدهی « کاردِه » را در دستان جوانان سبیلوی شلوار پلنگی در مسیر جادهها میبینی
سید حسین رازیان
نامهی غمانگیز بیلَهَر به جاوید بخت، مدیرکل منابع طبیعی کهگیلویه و بویراحمد؛ های بو، بیکَس و خُم
عادل ضربی فرهنگی و فعال اجتماعی در متنی خطاب به سعید جاوید بخت، مدیرکل منابع طبیعی کهگیلویه و بویراحمد در خصوص تاراج رفتن گیاهان دارویی پرداخته که در ادامه میخوانید.
به گزارش پایگاه اطلاع و تحلیلی عصر و به نقل از کبنا، این متن به شرح زیر است.
جناب آقای مهندس جاوید بخت
پدر عزیز و بزرگوارمان و مدیر کل محترم منابع طبیعی استان کهگیلویه و بویراحمد
پیشاپیش سالی پر از شادکامی برای حضرتعالی و همکاران محترمتان و تمام مردم شریف ایران بالاخص زاگرس نشینان آرزومندیم.
اگر جویای احوال فرزندانت «چویل و بیلهر و موسیر و تره و کارده و لیزک و آویشن و ریواس و… » باشید راستش را بخواهید روزگار بدی داریم.
هنوز چشممان به پرتو آفتاب نیم بند بهاری باز نشده بود که صدای تاراج به گوشمان رسید. صدای تیشه و چاقو و…
جلسهای اضطراری ترتیب داده شد.
بُن سرخ پیشنهاد داد که فعلا زیر برف بمانیم.
ریواس نپذیرفت و گفت من نمیتوانم تاب بیاورم.
آویشن سرش را پایین انداخت و گفت: من شرمندهام نمیتوانم رایحهام را از مردم ایل و تبارم دریغ کنم.
بیلَهَر برآشفت و گفت دلم هوای تازه میخواهد.
تصمیم جمعی بر آن شد هر کس در فرصت مناسب سر از زیر برف برآرد.
آمدیم اما کاش نمیآمدیم. داعِشهای زمانه تیر خلاص بر پیکرمان میزنند.
پدر عزیزتر از جانمان: نظریه مدیریت علمی تِیلور فقط بهره وری اقتصادی نیست. بخش دیگری هم دارد مدیریت بهینه منابع.
آیا گلوهای بریدهی ما را درایست بازرسی پلیس راه ورودی از سمت شیراز دیدهای؟
آیا نالههای کودک نوپای رفیقم « بیلَهَر » را در چهارراههای یاسوج میبینی؟
آیا رگ برگهای خشکیدهی « کاردِه » را در دستان جوانان سبیلوی شلوار پلنگی در مسیر جادهها میبینی؟
آیا کلکسیون سرهای بریدهی من و دوستانم را در بازار خانم « ع » دیدهای؟
آیا تاکنون این همه مزار بیجسد را در دامنههای دنا دیدهای؟
کَنگَر امسال بیشتر از هر سال خود را به تیغههای خار مجهز کرد اما بعید میدانم از آتش آش کَنگَر درامان بماند.
پدر مهربان و عزیزمان:
حاکمیت، حضرتعالی را به عنوان پدر نیابتی ما انتخاب کرده. ششم اردیبهشت ۱۴۰۱ برایتان جشن گرفتیم. کاری کن و نگذار در زیر چکمههای لشکر اسکندر ناکام بمانیم.
ما هم بدمان نمیآید تن نحیفمان اسکناسی شود برای خانوادهای و دل کودکی را با خرید اسباب بازی شاد کرد. اما به موقع. هنوز زمان بهره وری از ما نرسیده. کافی است ابتدا با ارشاد و راهنمایی در غیر اینصورت با برخورد قهری لشکر یغماگران طبیعت را متوقف نمایید.
فرزندان شما:
« موسیر، تره، کارده، بُن سرخ، بیلهر، کنگر، آویشن، ریواس و… »
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱